خانه دوست کجاست...
این روزا خیلی وقتا احساس تنهایی می کنم، البته همسر مهربان و پسر گلم هستن، اما خوب من دلم یه دوست خوب و یک رنگ هم می خواد... یعنی توقعه زیادیه دلم می خواد یه دوستی داشتم که با هم می رفتیم بیرون و کلی حرف میزدیم و می خندیدیم و برا هم غر می زدیم و این یکی به اون یکی دلداری می داد و خلاصه از همین کارایی که دوستا برای هم انجام میدن. یا بهترش من می رفتم خونه ی اونا و اون می یومد خونه ی ما و با هم چایی و میوه می خوردیم و گپ می زدیم و یا با هم کیک و شیرینی درست می کردیم. آخ اگه بود چه خوب بود... خلاصه همین دیگه ... دلم یه دوست می خواد. البته یه دوست داشتم که از شانس من از اینجا رفت ، حالا شاید یه بار ماجراش رو گفتم.. می دون...
نویسنده :
مریم
12:33