برهانبرهان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره
بهاربهار، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

اندر احوالات گل پسر و مامانش

روزنوشت

1393/11/24 19:21
نویسنده : مریم
147 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوباره... بعد از 3 ماهی که ایران بودم و این 1 ماهی که اینجا مشغول بودم، دوباره اومدم که به وبلاگم یه سری بزنم. 

همه چی در آرامش داره مسیر خودش رو میره. البته تو دلم نگرانی هایی دارم که امیدوارم زودتر حل بشه. البته که از لطف خدا ناامید نیستم. پسرک عزیزم برا خودش راحت خوابیده و باباش هم داره تلویزیون نگاه می کنه. بیرون هم که طبق معمول داره بارون میاد. برای شام هیچ فکری نکردم. البته یه گزینه روی میز دارم و اونم نودل مرغ و سبزیجاته. 

دوست دارم یه کم از ایران رفتنمون براتون بتعریفم: اون روز که رسیدیم ایران مجبور شدیم چند ساعت توی فرودگاه مهرآباد معطل بشیم ، آخه بلیطی که گیرمون اومده بود ساعت 11 صبح بود و ما هم تقریبا ساعت 2.5 ، 3 صبح ایران بودیم. خلاصه که کلی خسته شدیم اما به شوق دیدن خانواده ساعت ها رو گذروندیم. وقتی رسیدیم ماهشهر هم که اولش رفتیم سر خاک مادرشوهرم بعد هم رفتیم خونه ی پدرشوهرم که دیگه اونجا حسابی شلوغ بود و تا آخر شب هی خواهر برادرهای شوهری میومدن و فامیلا و در همه ی این لحظات هم پسری بشدت مشغول جیغ زدن و گریه کردن بود، انگار از دیدن این همه آدم که همشون هم می خواستن بغلش کنن شوکه شده بود. 

تمام مدتی که ایران بودم پسری مریض بود و متاسفانه خیلی اذیت شدم، البته خدا رو شکر که ماما اینا بودن و دلگرمی بهم می دادن ولی اونجوری که دلم می خواست نتونستم بگردم و خوش باشم، اما ناامید نیستم بلطف حق سال دیگه بهتر خواهد بود. انشالله بغل

توی این سفر تونستم دوستانم رو بعد از سالها ببینم، هر چتد خیلی کوتاه اما واقعا خوشحال شدم. از ته دل...

بیشتر اوقاتم رو خونه ی پدری گذروندم که خودش غنیمتی بود، حسابی همه پسری رو دوست داشتن و برای گرفتنش از بغل من مسابقه بود. خونه ی برادر و خواهرام هم چند بار رفتم که کلی بهم خوش گذشت. سه هفته قبل از تاریخ برگشتنمون همسر عزیزم اومد دنبالمون که باهم برگردیم. دستش درد نکنه. محبت

الان هم تقریبا 2 ماهی میشه که برگشتیم خونه ی خودمون و روزگار به لطف حق با آرامش سپری میشه. هر روز شیرین کاری و شیطنت های جدید از پسرم می بینم و مثل همه ی مادرا قند تو دلم آب میشه. همیشه از خدا رو بابت دادن و تجربه کردن این لحضات زیبا شکرگذارم.الهی به بزرگی خودش که هرکی دوستدار داشتن این لحظه هاست، خدا نصیبش کنه. فرشته

این روزا اینجا حسابی سرد و بارونی شده و ما ترجیح میدیم بیشتر تو خونه بمونیم و با پسری بازی کنیم، البته تا هوا یه کوچولو آفتابی میشه می دوویم بیرون و با پسرم میریم پارک  نزدیک خونه. 

خب دیگه امیدوارم روزهاتون همیشه آفتابی و شاد باشه. محبت

پسندها (1)

نظرات (0)